فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

عکس مسافرت

بازم رفتیم مسافرت سه روزه ولی یک روزه بر گشتیم چون به محض اینکه پا گذاشتیم تو شیراز فاطمه خانم تب کرد و شبش کارمون به بیمارستان کشید . فردا صبحش بر گشتیم . ولی الان فاطمه بهتر شده فکر کنم فقط نمی خواست بذاره ما خرید عیدمون کنیم. این عکسا رو توی دشت ارژن گرفتم.   پونه و فاطمه اینم صبحانه که بابا سفارش داد این عکس رو توی هتل ازش گرفتم دقیقا" توی همین اتاق روی همین مبل وقتی هشت ماهه بود ازش عکس گرفتم . اینم هشت ماهگی فاطمه قربونت بره مامان که ماشا الله چقدر بزرگ شدی. ...
28 بهمن 1391

نمایشگاه گل و گیاه

روز پنج شنبه با عمه زری و عمه بتی و پونه رفتیم نمایشگاه گل و گیاه و لوازم خانگی . طبق معمول همه چیز تکراری . یه سری مبل و سرویس خواب و قالی و قاب .............. قسمت گل و گیاه هم کاکتوسای قشنگی داشت که عمه بتی سه تا از اونا رو خرید . البته گلهای فصلی هم آورده بودن که خیلی قشنگن ولی برای اسفند ماه خوبه چون بعد از اون خشک می شن . به قول عمه زری دیدن بهتر از ندیدنه . یه دوری زدیم و بر گشتیم خونه ننه بزرگ . چون عمه سهیلا باهامون نیومد. فاطمه دو تا مقوا خریده بود با چسب و قیچی آورده بود تا پونه براش کتاب درست کنه بعد از تقریبا" یک ساعتی فاطمه اومد و کتابش رو نشون داد و پونه هم براش نقاشی کشیده بود و اسم فاطمه رو بالای اون نوشته ب...
23 بهمن 1391

زانوی کمر

دیروز رفتم مهد دنبال فاطمه. تو راه که داشتیم می اومدیم مثل همیشه از کارایی که کرده بودن برام تعریف می کرد . اول کار دستیش رو نشونم داد ؛ یه تسبیح درست کرده بود . ولی متاسفانه وقتی اومدیم خونه محیا نوه همسایه تموم مهره ها رو از روی کاغذ جدا کرد . خمیر ها رو تو دست گرفته بود و می گفت : این چیهههههههههههههههه ؟ فاطمه رو می بینی با عصبانیت خمیر ها رو ازش گرفت و گفت این تسبیح بود. بعد گفت: مامان امروز توی مهد رفتم زیر نیمکت که کیف صبا رو بیارم بالا کمرم خورد به میز و خیلی دردم گرفتم . گفتم: کجای کمرت به میز خورد گفت: زانوی کمرم . با تعجب بهش نگاه کردم گفتم: دخترم زانوی کمر کجاست ؟ دستش گذاشت روی گودی کمرش و گفت: اینجا . با خنده بهش...
18 بهمن 1391

تغییر دکور اتاق فاطمه

سلام دوستای گلم . امیدوارم که همگی خوب و خوش باشید. الان چهار روزه که گرفتار اتاق خانمی شدم . تموم وسایلش رو جابجا کردم . فکر کنم دیسک کمر گرفتم . چون کمرم خیلی درد می کنه . ولی به خاطر دختر گلم که ذوق می کرد داره اتاقش کیتی می شه گفتم اشکال نداره .کمد و تخت و میز و....... جابجا کردم و تموم عروسکاش رو جمع کردم فقط یه چند تایی براش گذاشتم اونا رو هم چیدم توی کمد و بهش گفتم هر وقت خواستی بر می داری بازی می کنی و بعد می ذاری سر جاش. برای گرد گیری اتاقش هم کمک کرد و تقریبا" یه شیشه پاک کن رو فقط روی میز کامپیوتر . در کمدش خالی کرد . تازه روی دیوار هم شیشه پاک کن می زد میگفت مامان دیوارا هم کثیفن باید تمیزش کنم. خلاصه اونم برای ...
18 بهمن 1391

مسافرت دو روزه

روز دوشنبه بابا نوبت دندان پزشکی شیراز داشت. منو فاطمه هم باهاش رفتیم شیراز. صبح زود راه افتادیم چون بابا ساعت 11 نوبت داشت . وقتی رسیدیم بابا ما رو گذاشت هتل و خودش رفت مطب . منو فاطمه هم برای اینکه حوصله مون سر نره رفتیم تو خیابون . برای فاطمه دو تا کفش خریدم . گفتم بعد از ظهر با بابا می آیم دوباره خرید می کنیم . ساعت 2بود رفتیم رستوران صوفی (اینم یه تبلیغی برای دوست جونیای شیرازی) ما هر وقت می آیم شیراز بابا ی فاطمه جز صوفی جای دیگه ای نمی ره. جاتون خالی ناهار خوردیم و بعدرفتیم هتل برای استراحت. سرم خیلی درد می کرد یه استامینوفن خوردم و خوابیدم . یه یک ساعتی گذشت ولی هنوز سرم درد می کرد. ساعت 7 بود رفتیم ...
12 بهمن 1391

بیست و چهل تا

دیروز فاطمه کمی کسل احوال بود . به خاطر همین مهد کودک نبردمش. صبح که از خواب بیدار شد صبحونه خورد و شروع کرد به بازی کردن . اول دفتر نقاشیش رو آورد و نقاشی کشید . بعد عروسکاش رو ردیف روی مبل نشوندن و معلم بازی می کرد. از یه طرف وسایلی که می ریخت من جمع می کردم می دیدم یه چیز دیگه آورده ریخته. خیلی آروم بهش گفتم فاطمه هر کدوم از اینا که ریختی نمی خوای برو بذار تو اتاقت . یک مرتبه با صدای بلند گفت مگه نمی بینی دارم بازی می کنم . گفتم من که آروم باهات حرف زدم چرا داد می زنی . تو هم آروم جوابم رو بده. بعد رفتم توی اتاق و لباسا رو تا کنم . اومد پیشم گفت مامان از دست من ناراحت شدی . گفتم...
3 بهمن 1391

تغییر قالب

ا ز دیشب تا حالا وبلاگم خراب شده بود . تموم پستایی که نوشته بودم رفته بود گوشه وبلاگ . هر کاری می کردم درست نمی شد . به یکی از دوستام اس ام اس دادم و گفتم این مشکل برام پیش اومده . اونم با وجود این که گرفتار بود ولی بهم گفت که قالب وبلاگ رو عوض کنم شاید درست بشه . منم همین کار رو کردم و خوشبختانه درست شد. ...
2 بهمن 1391

آغاز امامت امام زمان (عج)

بوی گلها عالمی را مست و حیران می کند دیدن مهدی هزاران درد درمان می کند مدعی گوید: که با یک گل نمی گردد بهار ما گلی داریم که عالم را گلستان می کن آغاز امامت حضرت مهدی موعود(عج) مبارک. برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان (عج) 3 صلوات. ...
1 بهمن 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد