روز دوشنبه بابا نوبت دندان پزشکی شیراز داشت. منو فاطمه هم باهاش رفتیم شیراز. صبح زود راه افتادیم چون بابا ساعت 11 نوبت داشت . وقتی رسیدیم بابا ما رو گذاشت هتل و خودش رفت مطب . منو فاطمه هم برای اینکه حوصله مون سر نره رفتیم تو خیابون . برای فاطمه دو تا کفش خریدم . گفتم بعد از ظهر با بابا می آیم دوباره خرید می کنیم . ساعت 2بود رفتیم رستوران صوفی (اینم یه تبلیغی برای دوست جونیای شیرازی) ما هر وقت می آیم شیراز بابا ی فاطمه جز صوفی جای دیگه ای نمی ره. جاتون خالی ناهار خوردیم و بعدرفتیم هتل برای استراحت. سرم خیلی درد می کرد یه استامینوفن خوردم و خوابیدم . یه یک ساعتی گذشت ولی هنوز سرم درد می کرد. ساعت 7 بود رفتیم ...